وامقی بود که دیوانه عذرائی بود
منم امروز و توئی وامق و عذرای دگر

وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر

بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر

هر صباحی غمی از دورِ زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر

بازگویم نه، که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes