حمید هامون به چه کسی رای میدهد؟
یا دستی که رفت از یاد، دستی که داد بر باد
یا دستی که رفت از یاد، دستی که داد بر باد
در سکانس پایانی فیلم هامون، در حالی که حمید هامون در آب غوطه وره، دستی از داخل قایق نجات به سمتش دراز میشه، دوربین چند لحظه ای روی این دست و تلألو نور آفتاب روی آب مکث داره و بعد حمید هامون این دست را میگیره و از غرق شدن نجات پیدا میکنه. دست نجات دهنده هم دست کسی نیست جز دست علی عابدینی یا همان مراد ِ هامون که از ابتدای فیلم همه جا را دنبالش گشته و پیداش نکرده. برای همین اشارههاست که بعضیها معتقدند علی عابدینی نمونه کلاسیک مفهوم ولی و شیخ و مراده که در فرهنگ ایرانی عمیقا ریشه داره و هر بار خودش را در قالبی جدیدی نشون میده. من این تعبیر را اول بار در نقدی که آوینی بر این فیلم نوشته دیدم، البته آوینی آنجا با این تعبیر مخالفه و از دست منتقدی که این فیلم را ولایتگرا خوانده وااسفا سرداده. مهدی جامی هم بعد از مرگ خسرو شکیبایی در نوشتهای به همین موضوع اشاره کرده بود (سعی میکنم لبنکش را پیدا کنم و بگذارم) و چه عجیبه که این فیلم حداقل ده سالی فیلم کلاسیک روشنفکری ایران بوده و حمید هامون الگوی روشنفکری اوایل دهه هفتاد ایران.
الغرض اینکه فرهنگ مریدی و مرادی، فرهنگ دنبال شیخ و ناجی و ولی گشتن در لایههای پنهان همه ما هست و جالبه که بعضی از نشانهها و سمبلهاش آنقدر کلیشه و روزمره شده که حتی دیده هم نمیشند. نمونهاش همین سکانس ِ دراز شدن، کشیده شدن و به هم رسیدن دستهای مرید و مراد که در فیلم هامون هست عینا در فیلمهای مستند اول احمدینژاد، موسوی و کروبی هم تکرار شده (من فیلم رضایی را ندیدم چه بسا که آنجا هم باشه). بهترین و تاثیرگذارترین نمونهاش در فیلم احمدینژاده، حدود دقیقه 24 فیلم، جایی که استقبال مسلمانان دیگر کشورها از احمدینژاد را نشان میده، دوربین از پشت سر موجی از دستها را نشان میده که به سمت او دراز شده و همزمان صدای اللهاکبر گفتن جمعیت و احمدینژاد با هم ترکیب میشه و دست احمدینژاد با بعضی دستها در جمعیت گره میخوره. در همین فیلم و همچنین فیلمهای کروبی و موسوی صحنههایی از سفرهای استانی کاندیداها هست که کاندیدای مربوطه وسط تصویر و سوار بر خودروی روباز در حرکته و از همه طرف موجی از دستها به آسمان بلند شده و کاندید مربوطه هم تا جایی که بتونه دستش را دراز میکنه و دستهای نیاز را لمس میکنه.
کارگردانهای این سه فیلم احتمالا ساعتها فیلم را بازبینی کردند و به دنبال تاثیرگذارترین لحظاتش گشتند تا در فیلمی نیم ساعته که ثانیه به ثانیهاش ارزشمنده استفاده کنند و اینکه هر سه صحنههای مشابهی را انتخاب کردند جالبه و درخور توجه. اینکه هر سه کارگردان صحنههایی را انتخاب کردند که رییسجمهور احتمالی در دریایی از دستهای دراز شده به آسمان در حرکته و سعی میکنه تا جایی که امکان داره دستهای بیشتری را بگیره و به این احساسات جواب بده شاید برآمده از ناخودآگاه کارگردان باشه اما تصادفی نیست. همانطور که شباهت این دستها و دستگرفتنها به صحنه پایانی فیلم هامون هم تصادفی نیست. ایکاش کسانی این شباهتها را تحلیل میکردند.
0 comments:
» نظر شما چیست؟