بله آقا حق با شماست، موسوی حزب اللهی است و مفتخر به این داستان.
بله قربان متوجه هستم که ایشون هم از سال 67 تا حالا راجع به اعدامها سکوت کردند.
بله آقا بله ایشون به راه امامی بودنشون هم افتخار میکنند.
بله قربان بنده هم متوجه هستم ایشون نسبت به آقا ابراز ارادت کردند.
بله آقا حق با شماست بنده هم ایشون را نماینده افکار خودم نمیدونم.

ولی قربان جسارتا عرض شود که این فقیر برخلاف شما معتقد نیست که اتاق فکر پیچیده و عظیمی پشت این نظام مقدس وجود داره که نشسته طرح و برنامه میریزه تا یک روز خاتمی را از قوطی دربیاره و یک روز احمدی نژاد را، معتقد نیست خاتمی با احمدی نژاد هیچ فرقی نداره چون خودش به چشم خودش دیده که فرق داره.
نه قربان با عرض معذرت بنده با شما موافق نیستم که جمهوری اسلامی و احمدی نژاد چیزهای عجیب و غریبی هستند که معلوم نیست یکی سی سال پیش و یکی چهار سال پیش از کجا در آمدند و مثل بختک روی سرزمین
گل و بلبل ما افتادند. موافق نیستم که ایران ما جای بهتری بود برای زندگی که به قول شما این پدرسوخته ها از ما دریغش کردند، موافق نیستم که دموکراسی و عدالت و گل و بلبل که همه ارث پدری ما هستند و حق مسلممون پشت در منتظرند و اینها هستند که راهش را سد کردند.
میدونید قربان اختلاف ما اصلا از همین ارث پدری شروع میشه، از جایی که شما میفرمایید مثل بختک روی ما افتادند و توجه نمیفرمایید احمدی نژادی فقط بروز امروزی یک جریان تاریخیه و یک شبه سبز نشده، تفکری که قرنها وجود داشته و در رقابت با جریان های دیگه و بسته به قوت و ضعف رقبا گاهی بالا و گاهی پایین رفته وحالا هم در اوج قدرته. یکی از جریانهای رقیب هم که اتفاقا رگ و ریشه اونهم در تاریخ پیدا میشه جریانیه که معتقد به انسان محوری و عقلانیته و آرزو داره روزی بر سرزمین ما حاکم بشند و گمان میکنم شما هم خودتون را متعلق به این جریان میدونید، اما لابد تایید میفرمایید که این جریان هرگز نتونسته تفکر غالب در این سرزمین بشه. میبینید آقا، دعوا دعوای تاریخی دو (چند) جریان فکری است، مثل دو (چند) جبهه هوای گرم وسرد که مدام به هم فشار میدهند و سعی میکنند همدیگه را پس بزنند، نه راه حل فوری داره و نه توهم و انکار وجود رقیب (مثل این توهم که ما شایسته حکومتی متفاوت با آنچه امروز داریم هستیم) دردی را دوا میکنه. اگر واقعا فکر میکنید تسلط جریانی بهتره یا معتقدید تسلط جریان دیگری خطرناکه باید بایستید سرجاتون و ناامید نشید.
پرسیده بودید چرا میخواهم رای بدم و به کنایه عتاب فرموده بودید که تا احمقهایی هستند که هنوز رای میدند و نمیفهمند که هر که را بخواهند از صندوق در میاورند وضع ما بهتر از این نمیشه. این داستان از آن روی کردم که عرض کنم؛
به نظرم باید رای داد و امسال باید خیلی هم جدی دیگران را به رای دادن تشویق کرد چون واقعا فکر میکنم که احمدی نژاد نماینده صادق جریانی است که اولا عقلانیت را انکار میکنه و ثانیا برای رسیدن به ایده آلها و آرمانهاش (صرف نظر از اینکه این آرمانها چه هستند) حاضره قانون و اخلاق را زیرپا بگذاره و به نظر من تداوم حکومت چنین جریانی از هر چیز دیگه خطرناکتره. بله با داستان تقلب، خرید و فروش رای، ساماندهی آرا و ... هم آشنا هستم. اما در عین حال یادم هم هست که ما درباره انتخابات فرانسه صحبت نمیکنیم، یادم هست که همه اینها مکانیزمهای کارکرد همان جریانهای تاریخی هستند و جزء قواعد بازی در این سرزمین. کنایه حماقت هم که جدی گرفتنی نبود.
و در آخر پرسیده بودید آیا امیدوارم، چرا دروغ قربان، نه نیستم. امیدوار نیستم، آشفته ام و بیش از آن ترسیده. از رای آوردن دوباره احمدی نژاد میترسم. نه به خاطر اینکه او چهارسال دیگه هم رییس جمهور خواهد بود، نه این دلیل ترس من نیست. چهارسال پیش فردای انتخابات مرحله اول دوستی را دیدم از طرفداران معین، برآشفته، سرخورده و غمگین. افسوسش به خاطر رای نیاوردن معین نبود. اما ناباورانه میپرسید: "علی، یعنی ما در این مملکت فقط دو میلیون نفریم؟ " میترسم که فردای انتخابات بفهمیم چقدر تنهاییم.
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes