.
یکم- فردا روز اول ترم جدید اینجاست، خوشبختانه وضع من اصلا با وضع نامعلوم هشت ماه پیش قابل مقایسه نیست. جالبی این دنیا در اینه که هیچوقت نمیتونی مطمئن باشی اتفاقی که داره میفته اتفاق خوبیه یا بده. هشت ماه پیش که اومدم اینجا متوجه شدم استادی که به امیدش اومدم از اساس سرکارم گذاشته و شانسی برای دستیاری گرفتن از او ندارم، همین باعث شد که دنبال پیدا کردن یک موقعیت دیگه بگردم و الان وضعی که دارم به نظر میرسه خیلی بهتر از کار کردن با اون استاد اولی باشه. حالا اگر این ورق هم دوباره برگرده و ببینیم از اول داستان چیز دیگری بوده و خوب و بد تعریف دیگری داشته را نمیدونم.
.
دیم- حضرتش فرمودند من مهندسم و میدونم که جنگ نمیشه. در همین رابطه شاعر فرموده "ای مردهشور اون مهندس بودنت را ببرند که آبروی هر چی مهندسه بردی".
دیم- حضرتش فرمودند من مهندسم و میدونم که جنگ نمیشه. در همین رابطه شاعر فرموده "ای مردهشور اون مهندس بودنت را ببرند که آبروی هر چی مهندسه بردی".
.
سیم- عوض شدن فرمانده سپاه در این شرایط نشون میده که کشتیبان را سیاستی دیگر آمد، حالا این سیاست چی هست و در کدام جهت، بر ما معلوم نیست. فقط خدا به خیر بگذرونه.
سیم- عوض شدن فرمانده سپاه در این شرایط نشون میده که کشتیبان را سیاستی دیگر آمد، حالا این سیاست چی هست و در کدام جهت، بر ما معلوم نیست. فقط خدا به خیر بگذرونه.
.
چهارم- توی این فیلمهای راز بقا دیدید دو تا گاو وحشی دو طرف میایستند و پا به زمین میکشند و در حالی که از شدت خشم آب از دهنشون بیرون میپاشه عربدههای مخوف میکشند تا رقیبشون بترسه و جابزنه؟ معمولا هم یکی از دو طرف بالاخره کم میآره و میگذاره میره. گاهی اوقات هم هیچکدوم کم نمیآرند و به هم حمله میکنند؟ به نظرم وضع ایران و آمریکا هم الان در همین حالته. هیچکدوم علاقهای به جنگ ندارند و در عین حال هر دو روز به روز موقعیت جنگی شدیدتر و مخوفتری میگیرند تا طرف کم بیاره. رییسجمهور ما هم راست میگه واقعا خیلی از ملتهای مظلوم و بدبخت دنیا هم ایستادند و دارند ایران را تشویق میکنند، ما هم دلمون را خوش کردیم که در روابط نابرابر و ظالمانه دنیای امروز، به نمایندگی از ملتهای مظلوم جهان نقش گاو عصبانی را بازی میکنیم. مبارکمون باشه.
.
پنجم- چند روز پیش داستان حاجآقا هدایت را میخوندم. اصلا انگار نه انگار این داستان شصت و پنج سال پیش نوشته شده. حاجآقاها هنوز هم حاجآقاند.
پنجم- چند روز پیش داستان حاجآقا هدایت را میخوندم. اصلا انگار نه انگار این داستان شصت و پنج سال پیش نوشته شده. حاجآقاها هنوز هم حاجآقاند.
.
0 comments:
» نظر شما چیست؟