يكشنبه، 28 خرداد، 1385

قطعا من تمام مطالب و تحليل‌هایی را که در مورد تجمع زنان و سرکوبش نوشته شده نخوندم، اما تا اونجايی که تعقيب کردم و خوندم دو مطلب به نظرم جالب و خواندنی بود.
يکی مطلب سيبستان بود راجع به ريشه يابی خشونت زنان پليس نسبت به زنان تجمع کننده که اون را به شکاف طبقاتی موجود مرتبط دونسته، شکافی که بعد فکری و فرهنگیش از بعد اقتصاديش خيلی بيشتره و دوميش نوشته انتقادی فرنگوپليس بود نسبت به اکتويسم برای اکتويسم. به نظر من اين دو مطلب به هم مرتبط هستند و تا حدی هم هميديگه را تشديد ميکنند.
خوشبختانه يا متاسفانه من به واسطه شغلم بيشتر طول روز را با قشر کارگر سر و کار دارم. و شکافی را که صاحب سيبستان از اون صحبت ميکنه کاملا لمس ميکنم و حس ميکنم فعالان اجتماعی ايران بدون توجه به وجود چنين اختلاف فاحشی در سطح فکری و فرهنگی ايران برنامه ريزی ميکنند. در جامعه ما که به هر گروهی به صورت پيش فرض با بدبينی و ترديد نگاه ميشه (حتی از طرف روشنفکرهاش) تشکيل يک گروه و ارتباط برقرار کردن با توده جامعه کار بسيار دشواريه. فعالين اجتماعی ايران هم که معمولا در برقراری اين ارتباط شکست ميخورند به صورت ناخودآگاه و برای حفظ گروه خودشون هم که شده روی ميارند به فعاليتهاي فانتزی، فعاليتهايی که معمولا تعداد مخاطبينش از تعداد اعضای گروه کمتره و بازدهش از هزينه ای که اين فعالين خالصانه تقبل ميکنند به مراتب کمتره.

گاهی من فکر ميکنم حرکتهای فعالان اجتماعی ايران هم مثل حرکتهای مديران دولتيشه. بسياری از پروژه های دولتی فاقد سه عنصر اصليه. يکی اينکه اصلا هدف مشخص و از پيش تعيين شده ای نداره و دوم اينکه برنامه اي برای رسيدن به هدف وجود نداره و ديگه اينکه هيچ نظامی برای ارزيابی ميزان نزديک شدن به هدف وجود نداره. حالا وضع فعالان اجتماعی ايران هم بهتر از اين نيست.
روزی من در جلسه سخنرانی و گفتگوی آزادی که در ساختمان جبهه مشارکت برگزار ميشد شرکت کردم. بعد از جلسه از يکی از دست اندرکاران که خيلی هم از مواضع مطرح شده در جلسه راضی بود و به خودش ميباليد پرسيدم اصلا چرا اين جلسه برگزار شد؟ وقتيکه همه حرفهايي ميزنند که همه ديگران و مخاطبين قبول دارند و فقط حرف همديگه را با جمله بندی متفاوت تکرار ميکنند فرق برگزار شدن و نشدن اين جلسه چيه؟ به نظر من يا محتوای اين جلسه اشتباه بود و يا مکانش. شايد زدن همون حرفها در فضايي ديگه و با مخاطبانی ديگه درست بود اما در زيرزمين مشارکت نه.
تجمع سال گذشته زنان روبه روی دانشگاه تهران برگزار شد، اون موقع برای من خيلی جالب بود که بدونم در تجمعی که تقريبا همه گروههای زنان حمايتش ميکنند و در سياسی ترين زمان ممکن يعنی در کوران انتخابات برگزار ميشه چه اتفاقی ميفته و خروجيش چه خواهد بود. برای همين هم رفتم تا ماجرا را از نزديک ببينم. من بعد از پايان تجمع و قبل از اينکه گروهی به صورت راهپيمايي به طرف پارک لاله حرکت کنند سعی کردم محل را ترک کنم. ابتدای خيابان اميرآباد سوار يکی از تاکسيهای ونک شدم. جلو نشسته بودم تاکسی که حرکت کرد راننده از خانمهایی که عقب نشسته بودند پرسيد اينجا چه خبر بود و همين کافی بود تا باب ديالوگ درون تاکسی ای باز بشه! سه خانم ميانسال عقب بودند يکی رهگذر بود و تصادفی در تاکسی بود و دو ديگر هم اگرچه گاهی سعی ميکردند خودشون را رهگذر معرفی کنند اما تابلو بود که برای شرکت در تجمع اونجا هستند. حدود سه ربع ساعتی که بحث درون تاکسی ادامه داشت ميشد به راحتی حس کرد نه راننده و نه زن رهگذر به هيچ وجه نميتونند رابطه اي ذهنی با اين قوم تجمع کننده برقرار کنند. اگرچه هيچکدوم دلخوشی از اين حکومت نداشتند اما مساله اونها چيز ديگه ای بود. گرانی بود، دزد بودن هاشمی رفسنجانی بود، فحشا بود اما قوانين زن ستيز نبود. بحث از هرجايی که شروع ميشد به کلی گوييهای راننده ختم ميشد که اينها همه دزدند. به هر حال همه ما پياده شديم و هيچ پيامی به راننده و زن رهگذر منتقل نشد.
در چنين فضايی و وقتی که اين تنها حکومت نيست که فکر ميکنه فمنيسم يا حمايت از بی بند و باریه و يا مردستيزی بلکه ذهنيت اکثريت يک جامعه است (چه مرد و چه زن)، شايد خيلی از فعاليتهای گروههای زنان پاسخ دادن به سوالهايي باشه که در ذهنها اصلا وجود نداره و فقط اميدوارم چنين فعاليتهايی اثر معکوس نگذاره.
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes