اعتراف
امروز شد یازده سال. بعد از یازده سال هر چیزی تا حدی دچار قلب ماهیت میشه. در ذهن تو قلب میشه البته، در عالم ماده که لابد خیلی پیشتر این اتفاق افتاده. گاهی حافظهات خیانت میکنه، گاهی تو تغییر میکنی، گاهی قضاوتهات تغییر میکنه. گاهی عدم ارتباط چیزی که یازده سال ازش گذشته با زندگی این روزهات، با حالت، تصویر و تصورت از او را تغییر میده، بدون اینکه بفهمی.
وقتی که یازده سال از چیزی یا کسی گذشت، درکت از او تبدیل میشه به مجموعهای از خاطرات منقطع، تفاوتش مثل تفاوت ورق زدن یک آلبوم عکس با تماشای یک تأتر روی صحنه است. آلبوم عکس تمام داستانها و خاطرات و حتی گاهی احساسات پشتش را حکایت میکنه، حتی بیش از نمایش، خیلی بیش از نمایش، اما هیچوقت غافلگیرت نمیکنه، به شوقت نمیاره، غمگینت نمیکنه، البته به جز غم نوستالژی. آلبوم عکس به گذشتهات وصله و از امروزت منقطعه. گذشت یازده سال خیلی چیزها را عوض میکنه، حتی درکت از آدمهایی که عمری اطرافت بودند را، حتی تصویر پدری را که یازده ساله در زندگیت حضور فعالی نداره و ایکاش میکنی که داشت.
6 comments:
سوال:ناممكن مطلوب يا ممكن نا مطلوب؟
جواب: بيشين بينيم بابا
ماه خرداد و دوست ندارم.... سر زدن به وبلاگي كه آپ نمي شه.... سر و كله زدن با ستاره ي غرغرو..... لباساي مشكي لعنتي... هر پنجشنبه سر مزار رفتن.... امتحان و درساي تلمبار شده...ماه خرداد و دوست ندارم
غر نزن خانوم، تولد من در ماه خرداده. چی از این مهمتر و بهتر آخه
:)
تولدت مبارك دوست خوب
دلم مي خواد چند روز بميرم....خيلي خسته و غمگينم
بعضي از تولدها خيلي مهمم اند. مثل تولد بيست سالگي و تولد سي سالگي. چون تغييرات مهم آدمها بدون اينكه متوجه شون باشند تو اين سالها اتفاق مي افته. من دلم مي خواد روزي كه سي سالگيم تموم مي شه يه شع روشن كنم و فوتش نكنم. بذارم تا آخر آخر بسوزه.
روزاي تولدم من هميشه خيلي غمگينم. اميدوارم تو خوشحال باشي
اميدوارم 10 سال آينده دهه ي خاصي برات باشه. و يه اتفاق شگفت انگيز، يكي از بهترين اتفاقاي زندگيت، منتظرت باشه
تولدت مبارك دوست من
» نظر شما چیست؟