البته ما را نکشتند، به ما تجاوز کردند

اواسط دهه هفتاد، کلاس سوم دبیرستان؛ مدرسه ما هم مثل تمام دبیرستان‌های پسرانه‌ی آن زمان قوانین سفت و سختی درباره بلندی مو داره، اگر آقای ناظم کف دستش را روی سر دانش‌آموز بگذاره و انگشت‌هاش را باز و بسته کنه مو نباید از لای انگشت‌ها بیرون بزنه. هیچ کس نمی‌دونه این قانون تخمی از کجا در اومده و چرا باید اجرا بشه. اما هر روز قبل و بعد از مراسم سیاسی-عبادی صبحگاه تعقیب و گریزی پلیسی بین جماعت مدیر و ناظم و دانش‌آموزان موقشنگ مدرسه اتفاق می‌افته. عملا موی همه بچه‌ها بلندتر از قانون کف دسته (و تو چه می‌دانی کف دست چیست که ما هر چه می‌کشیم از همین کف دسته). هر روز دو سه نفری در دام می‌افتند و معمولا با تعهد دادن که تا فردا موی سرشون را اصلاح می‌کنند سر کلاس میرند. تعهد ِ به اصلاح، تو گویی اعتراف می‌کنی اول چیزی غلط بوده که تعهد میدی اصلاحش کنی. هر یکی دو ماه یکبار هم آقای مدیر یک دفعه رم می‌کنه و کنترل را سفت و سخت می‌کنه و نمی‌گذاره بیست سی نفری سر کلاس برند تا اول بروند موهاشون را کوتاه کنند و بعد به مدرسه برگردند. این داستان این قدر تکرار شده و این قدر بدیهی شده که گویا بخشی از برنامه صبحگاهی روزانه است، کسی هم اعتراضی نداره. جیره‌ی روزانه تحقیرْ که به عدالت بینمون تقسیم میشه.

امروز صبح آقای مدیر دوباره رم کرده،‌ سر صف صبحگاه برای بچه‌ها سخنرانی میکنه و داد و بی‌داد راه میندازه که این وضع قابل تحمل نیست و برخورد میشه و چه چه میشه. اما بعدش در کمال تعجب هیچ اتفاقی نمی‌افته و ما خیلی راحت و خوب سر کلاس می‌ریم. یعنی چه؟ آیا فقط برای ترسوندن ما بود؟ وسط روزه که آقای مدیر به کلاس ما میاد، از معلم می‌خواد که کلاس را تموم کنه و به دفتر بره و از بچه‌ها می‌خواد که در حیاط مدرسه صف بکشند. کنترل ِ کلاس به کلاس شروع می‌شه تا آقای مدیر رسالتش را انجام بده و نگذاره موقشنگ‌ها محیط آموزشی را خراب کنند.

آقای مدیر امروز با خودش یک ماشین مو تراشی هم آورده، از سر صف شروع می‌کنه به اجرای آزمون ِ قانون ِ کفِ دست و تقریبا همه مردودند. تهدید به چهار راه انداختن روی سر بچه‌ها می‌کنه، داد و بی‌داد و تهدید از یک طرف، خواهش و التماس و آقا نکن به خدا خودمون امروز میریم اصلاح ِ دانش‌آموز قربانی از طرف دیگه بلند می‌شه. مدیر عملا از ماشین اصلاحش فقط برای تهدید استفاده می‌کنه. گاهی اوقات که میخواد خیلی تهدیدش جدی بشه یک دسته از موی طرف را میگیره در دستش و چند میلیمتر از نوکش را می‌پرونه. شرایط به اندازه کافی تحقیرکننده هست که احتیاجی به چهارراه و اتوبان کشی روی سر ملت نباشه.

من وسط‌های صف ایستاده‌ام، در حد جنون‌آمیزی عصبانیم. زیرلب مرتب فحش می‌دم. آقای مدیر یکی یکی به سمت من نزدیک میشه، صدای التماس و خواهش قربانی هی نزدیک‌تر می‌شه و من هی عصبانی تر میشم. علی‌ ش. دوست صمیمی من در کلاس کنار من ایستاده، سمت نزدیک‌تر به مدیر، بر می‌گردم به سمتش و قسم می‌خورم که اگر دست مدیر به سر من بخوره می‌زنم توی گوشش. می‌بینم او از من هم عصبانی‌تره، میگه نمی‌فهمه چرا این بچه‌هایی که سر صفند و ناسلامتی گنده‌ لات‌های کلاس ما هستند همه به التماس افتادند و کسی جلوی آقای مدیر را نمی‌گیره. ما خیالمون راحت بود که نه به درس و نه به انضباطمون گیری نمی‌تونند بدند، همونجا به هم قول دادیم وقتی به ما رسید دعوا راه می‌ندازیم و حتی اگر لازم شد مدیر را می‌زنیم. نقشه من این بود که ماشین اصلاح را از دست مدیر قاپ بزنم و به زمین بکوبم و علی اونقدر عصبانی بود که فقط به زدن مدیر فکر می‌کرد. هنوز دو سه نفری به علی‌ مونده بود و صدای اعصاب خرد کن ِ جار و جنجال ادامه داشت که یکی از بچه‌ها وقتی که آقای مدیر دستش را به سمت سرش دراز کرد به جای اینکه التماس کنه دوتا مچ دست آقای مدیر را گرفت و نگه داشت. حالا آقای مدیر بود که داد و بی‌داد می‌کرد و دست و پا می‌زد تا دستاش را آزاد کنه و دانش‌آموز هم بدون اینکه کلمه‌ای حرف بزنه فقط دست‌هاش را گرفته بود و به چشم‌های مدیر خیره شده بود. کار که به اینجا رسید ناظم مدرسه که در فاصله‌ای دورتر شرایط را زیر نظر داشت. خودش را به معرکه رسوند و اون‌ها را از هم جدا کرد. مدیر که از اول هم در شرایط عادی نبود و حالا بعد از این اتفاق جری تر هم شده بود همچنان مشغول هارت و پورت کردن و خط و نشون کشیدن بود، اما ناظم که شاید جو متشنج و عصبانی ما را بو کشیده بود و شاید خودش هم به این وضع راضی نبود سعی کرد مدیر را آروم کنه و در نقش پلیس خوب ظاهر بشه و با پند و نصیحت ما را راضی کنه که در محیط آموزشی موی سر باید کوتاه باشه. آقای مدیر هم در حالی که همچنان خط و نشان می‌کشید و غر می‌زد رفت به سمت دفتر مدرسه.

حالا همه این‌ها را گفتم که چی؟ گفتم که بگم تجاوز کردن فقط این نیست که باطون و شیشه نوشابه به پشت کسی فرو کنی. گفتم که بگم تجاوز را فقط دولت به ملت نمی‌کنه. گفتم که بگم هر موقع بهت قدرتی دادند و تو این قدرت را کردی عامل تحقیر و خرد کردن یک آدم دیگه به اون آدم تجاوز کردی، گفتم که بگم البته ما را نکشتند، روی سرمون هم هیچ‌وقت اتوبان و چهارراه نکشیدند، اما بهمون تجاوز زیاد کردند.

6 comments:

يادم مي ياد دبيرستان كه بودم، ما رو به صف مي كردن تو حياط. خانم ناظم يه دونه كاغذ آ4 دستش مي گرفت و مي كشيد رو صورتمون.بايد موهاي صورتت روي سفيدي كاغذ ديده ميش د كه ثابت بشه صورتتو بند نداختي..... حس فوق العاده بد و وحشتناكي كه بهمون دست مي داد اصلا قابل توصيف نيست..... اگرم كه كسي تو ابروش دست مي برد، اخراج موقت مي شد و بايد اونقدر مي نشست تو خونه كه ابروش در مي اومد و به حالت اول بر مي گشت.....اونوقت مي تونست برگرده مدرسه

اگرم كه ابروهاش خود به خودي نازك بود، بايد آلبوم بچگي ها شو به هوراه مامانش مي آورد مدرسه تا ثابت شه كه راست مي گه و ابروهاشو دست نزده......حالا ريش و پشم چه ربطي به متانت و نجابت يه دختر داره رو بايد از خودشون پرسيد... اما جال اينجاست كه از دبيرستاني بودن من 4 ساله كه مي گذره.....مال خيلي وقت پيشا نيست

سال سوم دبيرستان قد موهام از كمرم هم پايين تر اومده بود و از پشت مقنعه بيرون مي زد. مامانم و خواستن مدرسه. مامانم بهشون گفتم موهاش خيلي پر پشته و نمي تونه بالا جمعشون كنه. خلاصه مديرمون همش مي گفت اگه موهاتو كوتاه نكني من كوتاه مي كنم. تا اينكه يه روز از تو صف كشيدم بيرون و يه قيچي گرفت دستش و گفت حالا كه كوتاه نكردي خودم كوتاه مي كنم. منم گفتم براي اين كوتاه نكردم كه بابام گفته هر كي دست به موهات بزنه دستشو مي شكنم... يكم نگام كرد و بعد گفت حالا برو سر كلاس تا بعدا تكليفتو روشن كنم.....اما بعدش ديگه باهام هيچ كاري نداشت

گاهي وقتا فكر مي كنم با همه ي چيزاي زشتي كه اطرافم هست، چرا اونقدر ها سختم نيست و از اينكه اينجام غمگين نيستم....من فقط سعي مي كنم اطرافم و يكم آب و جارو كنم . همونطوري كه مامان و بابام اين كارو مي كنن . و همه ي دوستام . وقتي اطراف ما تميز مي شه و چيزاي قشنگ اطرافمونو پر مي كنه، ديگه زشتي هايي كه اونطرف هستن خيلي عذابم نمي دن. هر چند كه خاطره هاي بد، هميشه بد و تلخ با يادمون مي مونند

فيد وبلاگم رو بايد چطوري درست كنم؟

من اين شعر رو خيلي دوست دارم. سوم راهنمايي كه بودم يه پوستر سياه و سفيد داشتم از شاملو در حال سيگار كشيدن كه اين شعر كنارش نوشته شده بود......بعد ها يه ايميل با اين اسم درست كردم كه حالا با اينكه مي دونم خيلي ايميل مسخره ايه، اما هنوز عوضش نكردم

» نظر شما چیست؟

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes