خرداد هشتاد و چهار بود، من تردید داشتم که آیا باید در انتخابات آن سال با آن شرایط شرکت کنم یا نه. من هم مثل خیلی‌های دیگه فکر می‌کردم (و هنوزهم فکر می‌کنم) اصلاح‌طلب‌ها در هشت سالی که قدرت داشتند خیلی از کارهایی را که باید می‌کردند نکردند و همینطور متقاعد شده بودم که بخش بزرگی از کسانی که به نام اصلاح‌طلبان درون حکومت شناخته می‌شدند فرق زیادی با گروه مخالفشون نداشتند و نوع نگاهشون به روابط قدرت-ملت همان نگاه سنتی مخالفانشونه.

اما در نهایت چندروزی به انتخابات مانده بود که بالاخره تصمیم گرفتم باید رای داد، چراکه به نظرم آلترناتیو تحریم نه عملی بود و نه سودش بیش از ضررش بود. از طرف دیگه با این دید متوهمی هم که گاهی ما نسبت به خودمون داریم و گمان می‌کنیم لایق حکومتی بسیار بسیار بهتر از چیزی که داریم هستیم اما این آدم بدهای داستان نمی‌گذارند به چنین حکومتی برسیم مشکل داشتم، همان روزها همین‌جا نوشته بودم؛
" من هنوز هم ‌‌دليلی برای شرکت در انتخابات ندارم، هنوز هم معتقدم مشارکتی‌ها جز حرف‌های قشنگ‌زدن و فکرنکردن به اينکه چطور، حرفی برای گفتن ندارند. وقتی می‌بينم معين حرف از ارائه تفسير جديد از قانون اساسی و محدود کردن اختيارات رهبری می‌زنه اون هم از درون حاکميت و در روند قانونی، شک می‌کنم اين مرد تا حالا قانون‌اساسی را خونده باشه. شايد نديده اونجا صراحتا نوشته شده که اصل ولايت‌فقيه تا زمان ظهور غيرقابل تغيير است. نمی‌دونم چطور می‌شه مطلق را نسبی تفسير کرد و چطور می‌شه مشروعيت حکومت از جانب خداست را تفسير کرد مشروعيت از جانبه ملته...
اما با اين وجود وقتی قيافه نسل سومی‌هايی را می‌بينم که هدبند هاشمی می‌بندند و نمی‌پرسند چرا؟ وقتی عکس دخترهای ستاد معين را می‌بينم که با اتوبوس کرايه‌ای مشارکت می‌رند پشت در استاديوم آزادی و مطالبه حق می‌کنند و از مشارکت نمی‌پرسند در تمام هفت سال گذشته در آزادی مسابقه فوتبال نبود؟ يا شما اتوبوس نداشتيد که الان ياد حق ورود به استاديوم برای ما شديد؟ وقتی می‌شنوم ملی-‌مذهبی‌ها و نهضت آزادی که مثلا از سال 32 تا حالا سابقه کار حزبی و تشکيلاتی دارند برای حمايت يا عدم حمايت در دقيقه نود انفرادی تصميم می‌گيرند، وقتی می‌بينم ملت انتخابات را تحريم می‌کنند چون تلويزيون‌های لس‌آنجلس خواستند نه به خاطر اينکه چهارتا مقاله تحليلی درباره‌اش خوندند، فکر می‌کنم برای اين مملکت افق روشنی متصور نيست که حالا نگران باشيم حرکت لاک‌پشتی معين و دوستانش ما را از رسيدن به اون عقب بندازه، اگر ملت آگاهی بوديم که تنها مشکلمون گرفتاری در دست يک نظام ديکتاتور اصلاح‌ناپذير بود. يا به عبارتی اگه ما زيبای‌خفته‌ای بوديم اسير آقايان ديو، قطعا در عدم شرکت در انتخابات و سعی برای به هم ريختن خانه ديو ترديد نمی‌کردم. چهار سال پيش گمان می‌کردم حاکميت ايران عقب افتاده‌تر از مردمه و برای همين هم بايد به هر نحوی شده از شرش راحت شد. اما حالا در اين مساله شک دارم، حالا فکر می‌کنم مشکل اصلا تغييرناپذيری قالب موجود نيست که با به هم‌خوردن قالب مشکلی حل بشه..."

با همه این استدلال‌ها به این نتیجه رسیدم که باید قبول کرد که راه حل فوری‌ای وجود نداره، باید ایستاد و حتی اگر با سرعت لاک‌پشتی به سمت بهتر شدن حرکت کرد. (تازه اون‌موقع حتی فکر نمی‌کردیم این شازده رییس‌جمهمور بعدی ماست) یادمه آن روزها به دوستی گفتم من به معین رای می‌دم، اما ای‌کاش می‌شد پشت برگه رای پیغامی هم برای مشارکت ‌نوشت و گفت که این رای را که از درد ناچاریست به حساب محبوبیتشون نگذارند و اون دوست جواب داد اگر می‌شد پشت برگ رای پیغامی نوشت، حرف برای زدن بیش از این چیز‌هاست.

شب قبل از انتخابات، با تعدادی از دوستانم قرار گذاشته بودیم که برای تولد من در رستورانی دور هم جمع بشیم، با دو سه نفر از بچه‌ها سر میرداماد روبروی مجتمع اسکان منتظر بودیم که بقیه هم برسند. از قضا پدر و دختری هم در همین محل منتظر چیزی ایستاده بودند. پدر روزنامه اقبال همان روز را در دست داشت که تیتر زده بود " فردا رییس‌جمهور معین می‌شود". ایهام همین تیتر سر گفتگوی ما را باز کرد. پدر از ما پرسید شما که نسل جوان هستید به کی رای می‌دید و دوستان من جواب دادند که در انتخابات شرکت نمی‌کنند. آقای پدر و دختر نوجوانش هر دو به شدت طرفدار رای دادن بودند و بحث بین آنها و دوستان من بالا گرفت، پدر و دختر از خوبی‌های دوران خاتمی می‌گفتند و دوستان من از کاستی‌هاش و هرکدام از نظر خودش برای شرکت یا عدم شرکت دفاع می‌کرد، من فقط شنونده بودم. نیم‌ساعتی از بحث گذشته بود، دوستم که می‌دونست من هم قصد رای دادن دارم از من پرسید، دوران خاتمی چه ثمری داشت و چه فرقی ایجاد شد که تو فکر می‌کنی باید ادامه داشته باشه؟ و جواب من این بود که هشت سال پیش من و تو و بیست‌میلیون آدم دیگه رفتیم به خاتمی رای دادیم که ناطق‌نوری رای نیاره، نپرسیدیم چرا، فقط کیلویی رای دادیم تا ناطق را کنف کنیم، نه از برنامه‌اش پرسیدیم و نه حتی بیشترمون می‌دونستیم جامعه‌مدنی‌ای که می‌گه یعنی چه، حالا هشت سال از اون روز گذشته، و تویی که نمی‌خوای رای بدی و این آقا و دخترش که هم سن هشت‌ سال پیش ماست الان نیم ساعته ایستادید و جروبحث می‌کنید که آیا باید رای داد یا نداد، تو می‌گی من دیگه کیلویی رای نمی‌دم، این ‌آقا هم می‌گه من از حق رای دادنم نمی‌گذرم، به نظر من همین جروبحث شما اثر دوران هشت ساله خاتمی است.

من اون‌شب واقعا فکر می‌کردم دوران خاتمی باعث رشد سیاسی قابل توجهی در ایران شد و این را دستاورد مهم دولت خاتمی می‌دونستم. بماند که نتیجه‌ی اون انتخابات نشون داد چقدر این رشد ناهمگن بود و چقدر چنین رشد ناهمگنی آسیب‌پذیره، اما هنوز هم فکر می‌کنم کار بزرگی بود و هنوز هم فکرمی‌کنم اعتبارش به دولت خاتمی می‌رسه. جامعه مدنی در ایران سابقه چندانی نداره، حداکثر صد ساله که این مفهوم به ایران وارد شده و هنوز هم اکثریت ملت ایران لزوم وجودش را درک نکردند. شاید خیلی از ما بنا به ایدئولوژیمون دلمون خنک بشه اگر کسی مثلا شاه یا جمهوری‌اسلامی یا خاتمی یا حتی آمریکا را برای عدم وجود جامعه مدنی متهم کنیم و مسوول بدونیم. اما باید قبول کنیم که در تاریخمون چنین چیزی نداشتیم و بلدش هم نیستیم. آنچه هم که وجود داشت در دهه شصت به اغما فرورفته بود. همین‌که دولتی در دهه هفتاد سرکار آمد که لزوم بیدارکردن و تقویت این جامعه مدنی را می‌فهمید قدم بزرگی بود. من الان دو ساله که در ایران نیستم. اظهارنظر کردن از فاصله دور هم معمولا منجر به پرت و پلا گفتن می‌شه. امیدوارم این حرفی که می‌زنم خیلی پرت و پلا نباشه، اما حداقل از این راه دور به نظر می‌رسه که باوجود تمام سخت‌گیری‌هایی که در این چهارسال شده توسعه‌ی دوران خاتمی خیلی برگشت‌پذیر نبوده.

با وجود همه این حرف‌ها تکرار خاتمی دهه هفتاد اشتباه بزرگی است، خاتمی دهه هفتاد نیاز دهه هفتاد را شناخته بود و برای همین هم جواب نصف و نیمه‌ای که به این نیاز داد او را محبوب طبقه متوسط جامعه شهرنشین کرد. خاتمی و اطرافیانش این بار باید نیاز دهه هشتاد را پیدا کنند و بهش جواب بدند و در ضمن باید یادشون باشه ایران فقط طبقه متوسط شهرنشین نیست (یکی از دلایلی که من گمان می‌کنم حزب مشارکت بسیار نادان و بی‌برنامه است همینه که در انتخابات قبلی اصلا فراموش کرده بودند ایران فقط تهران، و تازه آن هم لیسانس به بالاهاش نیست). شناخت به موقع این نیاز هم کار خیلی ساده‌ای نیست، از نشانه‌هایی که در انتخابات قبلی آشکار شد عده‌ای معتقدند بهبود شرایط اقتصادی نیاز امروز جامعه ماست. شکی نیست که این اولین چیزی است که آدم از نتایج انتخابات قبل دستگیرش می‌شه، اما شاید لایه‌های پنهان‌تر و تعیین کننده‌تری هم وجود داشته باشه. اگر عمری بود و چنین خاتمی‌ای در انتخابات حاضر، من حتما به او رای خواهم داد. البته اگر بشه اینجا رای داد.

شاید ادامه داشته باشد...

2 comments:

دلم مي خواست يه چيزي بگم، اما به انتخابات ربط نداشت حرفم....تازه حتي يادم نم ياد چي دلم مي خواست بگم

اون منم ستاره.....خبر نامه اشتباهي رفت اونجا

» نظر شما چیست؟

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes