بحثی ( + + + و کامنتها) را که بین مریم نبوینژاد و کوروش علیانی درباره زبان درگرفته به دقت تعقیب میکنم، چرا که هم موضوع برام جالبه و هم این هر دو به نظر من از دوستداشتنیهای وبلاگستان فارسی هستند و نوشتههاشون را معمولا میخوانم.
اما بعد، این هم اتفاقا باز از همان بحثهایی است که جواب مطلقا درست یا غلط نداره و هرکس میتونه با بخشهایی از آن موافق یا مخالف باشه. برداشت من از این بحث اینه که استدلالهای کوروش همه بر پایهی تعربف و کارکرد اصلی زبان استواره. تعریفی که زبان را جزیی تغییرپذیر از فرهنگ میدونه که نقش ابزار ارتباطی بین آدمهای دخیل در آن فرهنگ را داره، از این نظر زبان ابزاری است ارتباطی که فرهنگ غالب یک جامعه اون را شکل میده و تا وقتی که این ابزار منظور را منتقل میکنه، زبان درست کار میکنه. تغییر و تحول این وسیله هم، چه خودساخته و درونی باشه و چه گرتهبرداری و ترجمهای، اگر در آن فرهنگ و بین آن مردم پذیرفته بشه جا میافته وگرنه حذف میشه. میرزا پیکوفسکی هم البته با تاکید بر اینکه نظر خودش را مینوبسه و الزاما حرفش در ادامه حرف کوروش نیست به همین مساله اشاره میکنه و تاکید میکنه که زبان ابزاری بیش نیست و سوال میکنه آیا این زبانه که هویت آدمها را تعربف میکنه و آیا تنها فرق او با یک عرب در اینه که او فارسی حرف میزنه و دیگری عربی؟ خوب با این دیدگاه کوروش که از تعریف فوق برآمده (به نظر من) به سختی میشه مخالفت کرد و جواب سوال میرزا هم قطعا منفی است، مسلما تفاوتهای زیادی بین او و یک عرب هست و در زبان خلاصه نمیشه.
اما چیزی که در این استدلال فراموش میشه و به گمانم خودآگاه یا ناخودآگاه دلیل نگرانی مریم نبوینژاد هم هست نقش زبان در انتقال فرهنگه، درسته که انسانهای اولیه که در غار دور هم نشسته بودند زبان را برای ارتباط ساختند و نه برای انتقال فرهنگ (مثال از میرزا) اما همین زبان که خود جزیی از فرهنگه کارکرد ثانویهای هم داره که انتقال فرهنگ بین نسلهاست..خوب منطقا کارکرد اولیه بر کارکردهای ثانویه اولویت داره اما تناقض جالبی در مساله زیان پیش میاد، زبان اگرچه بر اساس نیاز به ارتباط و نه نیاز به انتقال فرهنگ بوجود آمده اما در عین حال مهمترین عامل انتقال فرهنگه. این تاکید بر مهمتربن اگرچه قابل بحثه اما چیزی نیست که نظر شخصی من باشه، مطمئنم که کوروش بسیار بهتر از من با منابع زبانشناسی آشناست. میرزا اگر همین امروز هم تصمیم بگیره که تا آخر عمر فارسی حرف نزنه در هویت ایرانیش تاثیری نداره اما در هویت ایرانی فرزندانش قطعا موثره (اگر هویت ایرانی را معادل تاثیرپذیری از فرهنگ ایرانی و فرهنگ ایرانی را هم مجموعه رفتارها و باورهای مردم ایران بدونیم). در بحث فوق من هم با اساس حرفهای مریم و هم با اساس حرفهای کوروش تا حدی موافقم و با هر دو تا حدی مخالف. چون به نظرم هر دو فقط روی بخشی از ماجرای زبان تاکید میکنند، و متاسفانه به گمانم هر دو عامدانه روی دیگر سکه را در بحثشون وارد نمیکنند.
..
پینوشت: یکی از جالبترین قسمتهای نوشته دوم کوروش اشارهاش به پیوند قدرت و زبانه، بسیاری از لغات، اصطلاحات، ساختارها و فحشهایی که ما در زبان بهکار مییریم ریشه در قدرتها و سرکوبهای نهادینه شده در فرهنگ جامعه داره که خودشون را در زبان هم بروز دادهاند. ما هم با بهکار بردنشون نااگاهانه در رواج و بازتولید همان قدرتها و سرکوبها شرکت میکنیم. برای من عجیب بود که ببینم کوروش که روی کاربرد و املای تک تک کلماتش تامل میکنه، در متنی که داره درباره همین موضوع هشدار میده به همین دام میافته. به نظر من جملهی "و مدتی پدر و مادر زبان فارسی را عروس کرد" و نظایر اون، که همه میدونیم نمونه پاستوریزه چی است، و چند سالی است در زیان عمومی بسیار رایج شده و حتی به فیلمها هم راه پیدا کرده، خود بخشی از این ادبیات قدرته .
hl
0 comments:
» نظر شما چیست؟