.
دیشب خواب دیدم مواد نفتی زاینده رود را آلوده کرده و من دارم به عنوان کارشناس پاکسازی(!) از محل بازدید میکنم. یک وسیلهای هم برای نمونهگیری دستم بود که یک بند باریک و دراز داشت، در حالی که این وسیله را پشتم گرفته بودم و بندش را دور دستم میپیچیدم با یک آقای راهنما کنار رودخانه قدم میزدیم. راهنما یک لکه نفتی را به من نشون داد، روی آب خم شده بود و داشت توضیح میداد که تعادلش به هم خورد، بعد هم من را گرفت و در نتیجه هر دو با سر افتادیم در آب.
در آب تا اومدم به خودم بجنبم فهمیدم که دستهام با همون بند کذایی، پشت بدنم گره خورده و دستم بسته است. اول کمی تقلا کردم اما دیدم فایدهای نداره برای همین هم خیلی راحت و خوب زیر آب بیحرکت موندم و به خودم گفتم عجب پس آخر کار من هم اینجوری بود، حالا چند دقیقه وقت دارم یا میاند نجاتم میدند یا همینجا غرق میشم. فقط باید تماشا کنم چی میشه، در عین حال هم دوست نداشتم بمیرم و هم خیلی آرام بودم در همون خواب شدیدا از آرامشی که در مواجه با مرگ داشتم کیف کرده بودم، اما آخرش نفهمیدم که مردم یا نه چون دقیقا بعد از اینکه از آرامش خودم کیفور شدم از خواب پریدم.
در آب تا اومدم به خودم بجنبم فهمیدم که دستهام با همون بند کذایی، پشت بدنم گره خورده و دستم بسته است. اول کمی تقلا کردم اما دیدم فایدهای نداره برای همین هم خیلی راحت و خوب زیر آب بیحرکت موندم و به خودم گفتم عجب پس آخر کار من هم اینجوری بود، حالا چند دقیقه وقت دارم یا میاند نجاتم میدند یا همینجا غرق میشم. فقط باید تماشا کنم چی میشه، در عین حال هم دوست نداشتم بمیرم و هم خیلی آرام بودم در همون خواب شدیدا از آرامشی که در مواجه با مرگ داشتم کیف کرده بودم، اما آخرش نفهمیدم که مردم یا نه چون دقیقا بعد از اینکه از آرامش خودم کیفور شدم از خواب پریدم.
خلاصه اینها را نوشتم که اگر خدایی نکرده، زبونم لال، گوش شیطون کر، بلایی سرم اومد بدانید و آگاه باشید که خوابنما هم شده بودم.
.
.
0 comments:
» نظر شما چیست؟