يكشنبه، 4 خرداد، 1382

بسان رهنورداني كه در افسانه ها گويند
گرفته كولبار زاد ره بر دوش،
فشرده چوبدست خيزران در مشت،
گهي پر گو ي و گه خاموش،
در آن مهگون فضاي خلوت افسانگيشان راه مي پويند،
ما هم راه خود را مي كنيم آغاز.
سه ره پيداست.
نوشته بر سر هر يك به سنگ اندر،
حديثي كه ش نمي خواني بر آن ديگر.
نخستين: راه نوش و راحت و شادي.
به ننگ آغشته ،
اما رو به شهر و باغ و آبادي.
دو ديگر : راه نيمش ننگ ، نيمش نام،
اگر سر بر كني غوغا و گر دم در كشي آرام .
سه ديگر : راه بي برگشت، بيفرجام.
من اين جا بس دلم تنگ ست.
و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ ست.
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راه بي برگشت بگذاريم ؛
ببينيم آسمان هر كجا آيا همين رنگ است.
مهدي اخوان ثالث
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes