سه شنبه، 29 اسفند، 1385


سال نو مبارک
دوست داشتم امروز در کنار خیلی ها بودم هم از بین اقوام و هم از بین رفقا و البته از همه بیشتر در کنار مادر و خواهرم، ولی خب نیستم دیگه و ظاهرا چاره ای هم نیست. به امید سالهای بهتر و عیدهای عیدتر. جالبه که چهار پنج سال اخیر هیچ دو عیدیش برای من مثل هم نبوده و تفاوت های زیادی داشته، شکر که هیچکدوم هم بد نبوده. به آینده امیدوار باید بود که چاره دیگه ای هم نیست. اینجا که هنوز خبری از بهار نیست، هفته پیش بعد از چند هفته یخبندان یک روز دمای هوا رسید به بیست درجه، داشتیم ذوق مرگ میشدیم که فرداش دوباره برف اومد و همون آش و همون کاسه. حالا هم هنوز برف روی زمین هست. برای سال تحویل با واسطه همون دوست گرمابه و گلستانم دعوت شدم به خونه یک خانواده ایرانی که تا حالا ندیدمشون. اجرشون با امام حسین! که غریب نوازی میکنند در این سرزمین کفر.
میگند آدم باید عیدها یادی از دوستان و آشنایان هم بکنه، به روی چشم، از دوستان دنیای واقعی من فقط دو نفر گه گداری به اینجا رفت و آمد داشتند که اونها هم مدتهاست خبری ازشون نیست. یکی آزاده عزیز بود که هر کجا هست خدایا به سلامت دارش دومیش هم بابا مهدی بود که گویی اصلا ز بیخ و بن ما را فراموش کرده، انگار نه انگار که همین عید سه سال پیش بود که ده یازده شبی با هم همبستر بودیم (پناه میبریم به خدا از دست شیطان)
با بهترین آرزوها برای هر کی که از اینطرفها رد میشه، سال نو مبارک

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes