سه شنبه، 12 اسفند، 1382
شام غريبان از ميدان محسنی تا ياخچی آباد
چند سالیه که رابطه من با دین و مذهب شکراب شده و سعی میکنم خیلی از مسایل را دور بزنم طوری که اصلا باهاشون درگیر نشم ، امروز عصر بعد از دو روز تعطیلی و تنهایی با ماشین از خونه زدم بیرون که هوایی تازه کنم بر خلاف انتظار سوپر سرخیابون باز بود و من که دو روز تعطیل همه خوردنیهای خونه را ریشه کن کرده بودم رفتم کمی خرت و پرت بخرم موقع پول دادن مجید صاحب سوپر با اشاره به یه خروار شمع کناردستش گفت شمع هم بذارم و من با تعجب ابلهانه ای پرسیدم شمع برای چی و اون هم با شیطنت و چشمک گفت مگه شام غریبان نمیری که گفتم نه بابا من خودم شام غریبونم و رفتم،توی یکی دو تا خیابون اطراف خونه چرخی زدم اگه منصفانه بگم سه تیپ آدم توی خیابون ها بودند اول بچه ها که میگفتند و میخندیدند و با عصرعاشورا کلی حال میکردند احتمالا صادقانه ترین احساسات مال اینها بود دوم آدمهای میانسال و جاافتاده که اکثرا در جلوی مساجد بودند و البته یا خونه هایی که نذری میدادند و سوم دوستان حسین پارتی برو اکثرا سوار بر ماشینهاشون و با صدای نوار روضه بلند در خیابون ها پرسه میزدند از سوپر بیرون می اومدم یکی از همین زوج دوستان اومدند شمع و چیپس خریدند تازه غروب شده بود و خیابون ها خیلی خلوت بود به سرم زد برم محله های جنوب شهر و حال و هوای اونجا را ببینم، فورا از این ایده خوشم اومد ! و رو به جنوب حرکت کردم بی هیچ هدف خاصی هر چه به سمت مرکز شهر میرفتم تراکم آدمها زیادتر میشد ولی تا محدوده خیابونهای اطراف بازار ترکیب هنوز هم همون ترکیب بود با این تفاوت که تعداد بچه ها فوق العاده زیاد بود و البته جوانهای پارتی دوست هم بدون ماشین و پیاده سیر میکردند چند جا هم مردم در صفهای طولانی برای نذری ایستاده بودند که انصافا خیلی منظم بود و البته باعث تعجب !پایین تر از بازار به سمت میدون شوش و راه آهن و .... بیشتر مردم به صورت خانوادگی و دسته جمعی در خیابون ها بودند و معلوم بود که اینها بر خلاف بالاتری ها میدونند دارند کجا میرند شاید روضه شاید شام غریبون ولی به هر حال دارند به سمت مقصدی میرند،راستی که این شبها رانندگی عجیب خطرناکه یکدفعه چندنفر سرتا پا سیاه جلوت سبز میشند و البته چون در حال عزاداری هستند خودشون را محق هم میدونند. از بازار به پایین من اثری از دوستان خوش رو و خوش پوش حسین پارتی برو ندیدم البته شک ندارم که در تک تک گروههای عزاداری اونجا و در همین حرکت های دسته جمعی همراه خانواده و ... هم این انگیزه ها هست و خیلی هم پررنگ هست وقتی وارد محله نازی آباد میشی تفاوت محله با شمال شهر کاملا محسوسه بافت محله،شکل و نمای خونه ها قدیمیه تعداد آدمهایی که در خیابون در حرکتند کاملا بیشتره همه یکسره سیاه پوش اینجا حجاب غالب چادره و ماشین غالب پیکان و وانت ، روسازی خیابونها خیلی بدتر از شمال شهره ، بچه ها بصورت دسته جمعی در لباسهای سیاه مشغول شیطنت و بازی هستند راستی در نازی آباد یک شوخی مدل نازی آبادی داشت کار دستم میداد، داشتم در یک بزرگراه که اسمش را نمیدونم از نازی آباد میرفتم به سمت شهرری که زیر یک پل عابر پیاده یکدفعه دیدم جند متر جلوتر یک چیزی که نفهمیدم چی بود به اندازه یک پرتقال را با نخ از روی پل آویزون کردند که صاف میخوره توی شیشه جلو ماشین بی اختیار و با وحشت پیچیدم به خط بغلی که خدا رحم کرد ماشینی که در اون خط داشت از من سبقت میگرفت با مهارت از تصادف جلوگیری کرد و البته من ازش با بوق و ادا اطوار سر و کله کلی معذرت خواهی کردم

ادامه دارد
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes