جمعه، 11 اسفند، 1385
خانهداری
بالاخره بعد از نزدیک دو ماه خوش نشینی خانه رفیق، امروز که اول ماه باشه اومدم خونه جدید. یک اتاق از یک آپارتمان سه اتاقه را گرفتم . ماهیانه 470 دلار بعلاوه سهم خودم از گاز و برق را باید بدم. منبع درآمد هم که هنوز ندارم خدا را شکر اینجا دو همخونه خواهم داشت، یک پسر آمریکایی که ظاهرا فارغ التحصیل هاروارده، چی خونده را نمیدونم. ظاهرا اهل نقاشی و موسیقیه، در و دیوار خونه حتی داخل حمام را پر کرده از نقاشیهای خودش و امروز هم صدای چیزی شبیه ارگ از اتاقش میومد. نفر دوم هم یک دختر انگلیسیه اهل منچستر. به سن و سالش نمیخوره دانشجو باشه، چه میکنه را نمیدونم. در این خونه اینترنت ندارم این پست را هم احتمالا فردا از دانشگاه میفرستم. این هم خونهای آمریکایی اشتراک اینترنت داره اگر قبول کنه میتونیم با هم شریک بشیم.
از دوشنبه گذشته تا دوشنبه آینده دو تا امتحان دارم، چهارتا تکلیف و یک گزارش آزمایشگاه. تازه امروز اسباب کشی هم کردم. البته اسباب کشی فقط برداشتن دو تا چمدون بود و اومدن اینجا. خلاصه اینکه به قول حسنک وزیر ما از شدهگانیم. قرار نبود اینجا تبدیل به دفتر خاطرات بشه اما ظاهرا شده. خوب به من چه!
هر سال در ایران ماه اسفند شور حسینی همه را میگیره برای توزیع و دریافت سررسید. لابد امسال هم این نهضت بیفایده شروع شده. نمیدونم چرا اینقدر برای همه گرفتن سررسید جذابیت داره. اکثرش هم یا هیچ وقت استفاده نمیشه یا دفتر مشق بچهها میشه. البته درصد کمی از سررسیدها توجیه دارند اونم سررسیدهایی که لابهلای صفحاتش چکی، سکهای چیزی هست. این سررسیدها هم همیشه سهم مدیران رده بالاست که مستقیم پول گرفتن براشون افت داره. حالا بقیه از منشی و مهندس و آبدارچی برای چی هرکدوم چندتا سررسید میخواند را من نمیفهمم. سال پیش مدیر شرکتی که من توش کار میکردم از این وضع شاکی بود، بهش پیشنهاد کردم حالا که قراره این هزینه پرداخت بشه بیایم و به جای سررسید کتاب بدیم. استقبال کرد و قرار شد سال بعد همین کار را بکنیم. حتی قرار شد یک متن هم بنویسیم و بذاریم لای کتاب که توضیح بده این کتاب که در دست شماست همانا سررسید است! امیدوارم یادش نرفته باشه و امسال اینکار را بکنه. فقط پارسال هم بهش گفتم که در این اوضاع و احوال انتخاب کتابی که بشه هدیه داد و بعد هزار حرف و حدیث توش درنیاد که حالا چرا این کتاب را دادند و حالا چه منظوری داشتند و هدفشون چی بوده و ... کار خیلی سختیه که باید کلی بهش فکر کرد. فرض کنید مثلا با یک مدیر بداخلاق و کم سواد که چشم دیدن شما و شرکتتون را هم نداره طرف هستید. چه کتابی میشه بهش هدیه داد که وضعتون را از اینی که هست بدتر نکنه. اگر لیست درست و حسابی وجود نداشته باشه تنها گزینه یا دیوانهای سعدی و حافظه یا کتابهای مذهبی. اینها هم سال اول دوم تموم میشند و از سال بعد باید دوباره رفت سراغ سررسید. اگه این کار جا میفتاد و همهگیر میشد خود ناشرها میتونستند هرسال مثل سررسید فروشها کتابهای مخصوص عید چاپ کنند. اصلا دعا و ساعت سال تحویل را هم میزدند صفحه اولش، طوری میشد؟
پینوشت:کلا تکنولوژی جدید یعنی دردسر جدید. این فاصلهبندی بالا ابدا تقصیر من نیست. ایراد از فرستنده است
خانهداری
بالاخره بعد از نزدیک دو ماه خوش نشینی خانه رفیق، امروز که اول ماه باشه اومدم خونه جدید. یک اتاق از یک آپارتمان سه اتاقه را گرفتم . ماهیانه 470 دلار بعلاوه سهم خودم از گاز و برق را باید بدم. منبع درآمد هم که هنوز ندارم خدا را شکر اینجا دو همخونه خواهم داشت، یک پسر آمریکایی که ظاهرا فارغ التحصیل هاروارده، چی خونده را نمیدونم. ظاهرا اهل نقاشی و موسیقیه، در و دیوار خونه حتی داخل حمام را پر کرده از نقاشیهای خودش و امروز هم صدای چیزی شبیه ارگ از اتاقش میومد. نفر دوم هم یک دختر انگلیسیه اهل منچستر. به سن و سالش نمیخوره دانشجو باشه، چه میکنه را نمیدونم. در این خونه اینترنت ندارم این پست را هم احتمالا فردا از دانشگاه میفرستم. این هم خونهای آمریکایی اشتراک اینترنت داره اگر قبول کنه میتونیم با هم شریک بشیم.
از دوشنبه گذشته تا دوشنبه آینده دو تا امتحان دارم، چهارتا تکلیف و یک گزارش آزمایشگاه. تازه امروز اسباب کشی هم کردم. البته اسباب کشی فقط برداشتن دو تا چمدون بود و اومدن اینجا. خلاصه اینکه به قول حسنک وزیر ما از شدهگانیم. قرار نبود اینجا تبدیل به دفتر خاطرات بشه اما ظاهرا شده. خوب به من چه!
هر سال در ایران ماه اسفند شور حسینی همه را میگیره برای توزیع و دریافت سررسید. لابد امسال هم این نهضت بیفایده شروع شده. نمیدونم چرا اینقدر برای همه گرفتن سررسید جذابیت داره. اکثرش هم یا هیچ وقت استفاده نمیشه یا دفتر مشق بچهها میشه. البته درصد کمی از سررسیدها توجیه دارند اونم سررسیدهایی که لابهلای صفحاتش چکی، سکهای چیزی هست. این سررسیدها هم همیشه سهم مدیران رده بالاست که مستقیم پول گرفتن براشون افت داره. حالا بقیه از منشی و مهندس و آبدارچی برای چی هرکدوم چندتا سررسید میخواند را من نمیفهمم. سال پیش مدیر شرکتی که من توش کار میکردم از این وضع شاکی بود، بهش پیشنهاد کردم حالا که قراره این هزینه پرداخت بشه بیایم و به جای سررسید کتاب بدیم. استقبال کرد و قرار شد سال بعد همین کار را بکنیم. حتی قرار شد یک متن هم بنویسیم و بذاریم لای کتاب که توضیح بده این کتاب که در دست شماست همانا سررسید است! امیدوارم یادش نرفته باشه و امسال اینکار را بکنه. فقط پارسال هم بهش گفتم که در این اوضاع و احوال انتخاب کتابی که بشه هدیه داد و بعد هزار حرف و حدیث توش درنیاد که حالا چرا این کتاب را دادند و حالا چه منظوری داشتند و هدفشون چی بوده و ... کار خیلی سختیه که باید کلی بهش فکر کرد. فرض کنید مثلا با یک مدیر بداخلاق و کم سواد که چشم دیدن شما و شرکتتون را هم نداره طرف هستید. چه کتابی میشه بهش هدیه داد که وضعتون را از اینی که هست بدتر نکنه. اگر لیست درست و حسابی وجود نداشته باشه تنها گزینه یا دیوانهای سعدی و حافظه یا کتابهای مذهبی. اینها هم سال اول دوم تموم میشند و از سال بعد باید دوباره رفت سراغ سررسید. اگه این کار جا میفتاد و همهگیر میشد خود ناشرها میتونستند هرسال مثل سررسید فروشها کتابهای مخصوص عید چاپ کنند. اصلا دعا و ساعت سال تحویل را هم میزدند صفحه اولش، طوری میشد؟
پینوشت:کلا تکنولوژی جدید یعنی دردسر جدید. این فاصلهبندی بالا ابدا تقصیر من نیست. ایراد از فرستنده است
0 comments:
» نظر شما چیست؟